تاریخ درج پنجشنبه 26 خرداد 1401 در 13:02 کد خبر : 4593
ف

شهید مهدی عسکری

شهید مهدی عسکری

شهید جاویدالاثر

شهید مهدی عسکری

مشخصات شهید

نام : مهدی

نام خانوادگی : عسکری

تاریخ تولد :  1358/05/01

تاریخ شهادت : 1395/03/26

محل شهادت : سوریه ، حلب


متن گفتگو با همسر شهید توسط خبرگزاری تسنیم :

تسنیم: خودتان را معرفی و کمی از زندگی شهید عسگری و نحوه آشنایی و ازدواج با شهید بیان بفرمائید.

همسر شهید مهدی عسگری: بنده الهام مولایی همسر شهید مدافع حرم "مهدی عسگری" و متولد مرداد سال 1363 دارای تحصیلات  علوم تربیتی و سطح دو از حوزه علمیه هستم. شهید مهدی عسگری نیز در مرداد سال 1358 در روستای "آوج" از توابع شهرستان بوئین زهرا در خانواده مذهبی به دنیا آمدند.

شهید فرزند آخر یک خانواده پر جمعیت 14 نفر و آخرین پسر خانواده هستند. آقا مهدی دوران کودکی را  در این روستا سپری کردند و بعد به دلایل کاری به شهرهای مختلف کشور مهاجرت می‌کنند. شهید عسگری علاقه زیادی برای خدمت به اسلام، انقلاب و ایران داشتند و به همین دلیل در سال 1376  وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدند.

شهید عسگری به‌دلیل مشکلات زندگی قادر به ادامه تحصیل نبودند و بعد از ازدواج با من در دانشگاه شرکت کرده و در رشته مدیریت در دانشگاه پیام‌نور فارغ‌التحصیل شدند. من و آقامهدی سال 1380 در یک محل زندگی می‌کردیم و شهید از افراد موثر و فعال در مسجد محل بودند و بنده برای بار اول که شهید را دیدم خیلی دوست داشتم با این فرد با ایمان زندگی کنم و آشنائیت از این جا شروع شد که من با برادرزاده آقامهدی دوست بودم و همین دوستی و آشنایی سبب شد مرداد سال 1385 با هم آشنا و عقد کنیم و در دی ماه همان سال مراسم عروسی گرفتیم.

تسنیم: نحوه برگزاری مراسم عقد و عروسی شما و شهید عسگری چگونه بود؟

همسر شهید مهدی عسگری: در زمان ازدواج مهدی از نظر درآمد مالی ضعیف بودند و ازدواج ما بسیار ساده بود، حتی آئینه و شمعدان را هم نگرفته و مطابق معمول امروزه رسم و سنت زیادی در مراسم ازدواج من و شهید عسگری نبود. حلقه ازدواج ایشان چهار هزار و دویست تومان شد و مراسم عروسی بسیار ساده برگزار شد آنقدر ساده که شب عروسی شهید مهدی عسگری کت و شلوار پدرم را به تن کردند.

جالب‌تر این است که این مراسم ساده عروسی سبب شد که بعد از مراسم عروسی حتی ده هزار تومان هم برای مراسم عروسی بدهکار نشدیم. اول ازدواج من و شهید، ایشان در نیروی دریایی قشم مشغول کار بودند و یکسال به این شکل در رفت و آمد بین قشم و کرج بودند و در این مدت از یک ماه تنها 10 روز در اینجا زندگی می‌کردند و بارها من به آقا مهدی در طول این یکسال عرض کردم که من هم می‌خواهم با شما در قشم زندگی کنم ولی ایشان در جواب من گفتند "زندگی در جزیره قشم برای شما سخت است". یکی از معیارهای ازدواج من با شهید مهدی عسگری "شهادت" بود و در صحبت‌های زمان ازدواج بارها گفتند که اگر زمانی جهاد باشد من هرجا که باشد باید بروم. این جسارت و شهامت آقامهدی به من غیرت ایشان را ثابت کرد.

تسنیم: شهید مهدی عسگری درباره شهادت و رفتن به سوریه برای دفاع از حرم به شما مطلبی بیان کردند؟

همسر شهید مهدی عسگری: به‌جرات در طول زندگی همواره منتظر شهادت ایشان بودم و این به این دلیل است که شهید عسگری انسان بی‌تفاوتی در مسائل جامعه و روزمره زندگی نبود. در سال 88 برای مقابله با اغتشاشات حضور فعال داشتند و شهادت آن چیزی بود که آرزویش را داشت. فیلم‌های زیادی از آقا مهدی وجود دارد که در بسیاری از این فیلم‌ها صحبت از شهادت می‌کردند. بارها قبل از شهادت به من می‌گفتند که بعد از شهادت من در مصاحبه‌های خودت بگو که: "شوهرم قهرمان بود" و به دخترم بگو که: "بابا قهرمان بود" و خانه و محل زندگی خودمان را هم به همین شکل فعلی حفظ کن.

من اطلاع داشتم که آقا مهدی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه می‌رود و مخالفتی هم با این موضوع از سمت من وجود نداشت و اما همواره ناراحت می‌شدم که آقای مهدی را از دست بدهم و اولین بار که خبر اعزام خودش را به سوریه به من داد در مسافرت الموت قزوین بودیم که با شادی به من رو کرد و گفت نامه اعزام به سوریه را گرفتم، من رو به آقا مهدی کردم و گفتم برای شما قشنگ است و اما برای من رفتن و از دست دادن شما زیبا نیست. خیلی روزهای بد و سختی است. استرس و نگرانی‌های زیادی برای همسر مدافع حرم وجود دارد. 

"نازنین فاطمه دختر شهید مهدی عسگری"

تسنیم: حال و هوای شما در زمان اعزام شهید عسگری به سوریه چگونه بود؟ چه حسی داشتید؟

همسر شهید مهدی عسگری: دفاع از حرم در سوریه یعنی محرم و ارتباط با سیدالشهدا(ع) و حضرت زینب(س)؛ یقین دارم که عمر دست خداست. مرگ یا شهادت در سوریه یا تهران فرقی نمی‌کند. زمان اعزام ایشان به سوریه نازنین فاطمه سه ماه بود که برای یک همسر و فرزند بسیار سخت است. شش ساعت قبل از اعزام نگاه من به آقامهدی نیفتاد و بسیار مشخص بود که هر دو ما نمی‌خواستیم به یکدیگر نگاه کنیم تا دلبستگی چیره نشود. حس جدایی بار آخر اعزام بسیار مشهود بود و روز آخر قبل رفتن بسیار ایشان مظلوم بود و می‌گفت دلم تنگ است.

شب قبل از اعزام به سوریه برای دفاع از حرم عکس‌های نازنین فاطمه را نگاه می‌کرد. تفاوت آخرین اعزام ایشان این بود که روزهای آخر به همه نگاه دل تنگی داشت و روز آخر به امامزاده محمد(ع) رفتیم و در آن روز بسیار گریه کردم و این تفاوت آخرین اعزام مهدی بود. حتی فرمانده ایشان شب اعزام آقا مهدی با خانه ما تماس گرفت و رضایت من را برای اعزام شهید به سوریه شرط کرد و این هم جالب است که من هیچ زمانی برای آقا مهدی چمدان یا ساکی برای اعزام به سوریه و ماموریت‌ها جمع نکرده و همیشه خودش وسایل را جمع می‌کرد.

تسنیم: چند بار به سوریه اعزام شدند و آیا خاطراتی را از سوریه برای شما نقل می‌کردند؟

همسر شهید مهدی عسگری:برای اولین بار در خرداد سال 94 در ماه رمضان همان سال به سوریه اعزام شدند و بار دوم نیز ماه رمضان 95 بود که در همان اعزام به فیض شهادت نائل آمدند. شهید مهدی عسگری به‌دلیل توانایی‌های زیاد بدنی و جسمی که داشت بسیار محبوب فرماندهان خود در سوریه بود و بعد از شنیدن اوضاع سوریه هیچ وقت تاب و توان ماندن در ایران را نداشت. آقامهدی فوق‌العاده احساسی بود و صبح قبل از اعزام به سوریه، ایشان را ندیدم و به جرات احساس می‌کردم که مهدی در بار اول به شهادت رسید. شهید بعد از رفتن به سوریه دیگر با مهدی سابق تفاوت داشت. مهدی در سوریه آرامش داشت و همیشه در حال و هوای سوریه بود.

در سوریه کارهای عملیاتی انجام می‌دادند و زیاد برای بنده موضوعات سوریه را تعریف نمی‌کردند و تمایلی هم به شنیدن این مطالب نداشتم و اما مهم‌ترین موضوعی که همواره شهید بیان داشتند این مطلب بود که که آخر این سوری‌ها ما را شهید می‌کنند(خنده). همیشه می‌گفت در سوریه به یاد "مسلم بن عقیل" می‌افتم و اینکه من این توانایی را دارم که با 100 نفر نیروی ورزیده و آماده و با ایمان کل سوریه را بگیرم.

تسنیم: نحوه شهادت آقا مهدی در سوریه چطور بود؟

همسر شهید مهدی عسگری: ابتدا این را بگویم که همه از شهادت شهید عسگری تعجب کردند؛ مهدی با این قدرت تکاوری شهید بشود؟! حتی برادران ایشان شهادت را غیرممکن می‌دانستند. آقا مهدی در عملیات ایضایی شهید شدند. فرمانده ایشان می‌گفت شهادت آقا مهدی مرا نابود کرد. شهید عسگری در سه گروه  10 نفره و  در نوک پیکان در عملیات شرکت می‌کنند  و در عملیات در کمین گرفتار می‌شوند. ایشان در بیسیم  صحبت‌هایی را بیان می‌کنند که همه ثبت شده است و منطقه را توصیف می‌کند. یکی از همرزمان شهید زمانی که دو گلوله بر بدن شهید اصابت می‌کند در کنار شهید عسگری بودند.

شهید مهدی عسگری در منطقه شمال حلب روستای "معراته" مظلومانه به شهادت رسیدند. اول یک تیر به پای ایشان اصابت می‌کند. شهید به‌گونه‌ای از لحاظ بدنی قوی بودند که حتی دوستان و همرزم‌های شهید عسگری به شوخی می‌گفتند گلوله در بدن آقا مهدی اثری ندارد. گلوله بعدی به دست شهید عسگری اصابت می‌کند و زخم گلوله با همان چفیه خودش توسط شهید کریمیان بسته می‌شود و تیر سوم به قلب مهدی برخورد می‌کند.

پیکر شهید مهدی عسگری توسط تکفیری‌های جبهه النصره از منطقه خارج می‌شود. چهارشنبه با من خداحافظی کرد و گفت چهار روز دیگر به شما خبر می‌دهم و تا یکشنبه باز می‌گردم و جمعه صبح همکاران وی از شهادت ایشان مطلع شدند.

تسنیم: از نحوه شهادت شهید مهدی عسگری چگونه مطلع شدید؟

همسر شهید مهدی عسگری: من خانه خواهرم بودم و یکشنبه ساعت 7 صبح گفتند یک عکسی در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد که مهدی زخمی شده است. من بلافاصله گفتم: "آقا مهدی زخمی یا اسیر نمی‌شود و فقط تنها و تنها شهید می‌شود". همواره آقا مهدی می‌گفت دعا کن  پیکرم باز نگردد چون اجر زیادی دارد. تا سه روز اطرافیان می‌گفتند که مهدی عسگری زخمی است ولی من همش گفتم مهدی شهید شده است.  آرامش شهید مهدی عسگری در عکس نشان می‌داد که شهید شده است. حتی قرص "ژلفنی" که در عکس شهید وجود دارد بنده قبل از اعزام به ایشان دادم.

هنوز هم بسیاری از دوستان آقا مهدی می‌گویند که شهید باز می‌گردد و اعتقاد دارند که زخمی است. اما من دیدم که آقا مهدی دو ماه قبل از رفتن به سوریه به آغوش شهادت رفته است و شهید عسگری شش ماه خواب آرام نداشت. خداروشکر می‌کنم آقا مهدی شهید شد و از حضرت زینب(س) طلب شهادت کردم تا مهدی  آرامش پیدا کند.

 

زندگی نامه :


قسمتی از وصیت نامه :

با سلام و صلوات و درود بر امام زمان (عج) و با آرزوی طول عمر برای رهبر عزیزم و طلب بخشش از درگاه خداوند منان امیدوارم که خداوند این بنده حقیر را بخاطر گناهان و نادانی هایم ببخشد و من را در دنیای فانی جز شهدا قرار داده و با سالار شهیدان امام حسین محشور گرداند.


وصیت نامه (کامل) :

سلام بر رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- وخاتم النبیین و دخت گرامی اش فاطمه زهرا -سلام الله علیها- و دوازده امام معصوم.

سلام بر حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه- صاحب العصر والزمان، حجت حق و یاری کننده رزمندگان اسلام و امت شهیدپرور ایران؛ سلام بر نایب بر حقش و رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی؛ سلام بر یاران امام و امت اسلام و رزمندگان پیرو قرآن.

اسلام از آغاز ظهور تا امروز مورد ظلم واقع شده است و ما مسلمانان مکلف هستیم از آن دفاع کنیم.

امام حسین -علیه السلام- برای اسلام سرش بالای نیزه رفته است.

بدنش مثله شده و یاران عزیزی که به گفته خودش بهتر از آنان در آن زمان وجود نداشته، از دست می دهد و حتی خانواده محترمش را به اسیری می برند؛ ولی حضرت برای حفظ اسلام همه این ها را با جان و دل پذیرا می شود.

من با الهام از امام مظلوم و سیدالشهدا به جبهه های جنگ آمدم و تا آخرین قطره خونم در این راه پایدار خواهم مانده.

انسان در اسلام باید به دو جهاد بپردازد: یکی جهاد اصغر؛ یعنی با دشمنان خارجی و دومی جهاد اکبر با دشمنان داخلی؛ یعنی نفس انسان می باشد.

در تاریخ منقول است که پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله- بعد از هر جنگ به یارانش می فرمود: که به جهاد اکبر که همانا مبارزه با نفس انسان است بپردازند و به نظر من در حال حاضر جبهه های جنگ جایگاه هر دوجهاد و به تعبیر صحیح تر دانشگاه انسان سازی است.

امت مسلمان ایران! انسان در جبهه های جنگ، آن قدر به خداوند باری تعالی نزدیک می شود که در کمال ایثار در راه او گام بر می دارد.

بنابر این چرا تعلل ورزیم و از این نعمت معنوی بی بهره بمانیم؟ چرا در جبهه های جنگ شرکت نکنیم و به خود سازی مشغول نشویم؟، ا برای انسان شدن به اسلام احتیاج داریم.

بعد از چهارده قرن اسلام حقیقی حیات دوباره ای یافته است.

دشمنان اسلام قدرت تحمل رشد مجدد اسلام را نداشته و ندارند و برای مقابله با آن به هر حیله و مکری متوسل می شوند.

حمله به میهن عزیزمان به وسیله دست نشانده استکبار یعنی صدام تکریتی، از جمله اقدامات آنان بوده است.

ما مکلفیم که در این لحظه از زمان با ریختن خون خود درخت اسلام را ابیاری کرده و آن را قدرت بیشتری ببخشیم؛ زیرا در این برهه از زمان، اسلام عینی در انفاس قدسیه حضرت امام خمینی متبلور گردیده و باید از او و راهش که همان اسلام حقیقی است دفاع کنیم.

ما بایداسلام را در پهنه گیتی گسترش داده و قدس عزیز را از چنگال دژخیمان صهیونیسم آزاد و اسرائیل را نابود کنیم؛ این امر ممکن نیست مگر با اطاعت از امام خمینی و ایجاد اتحاد اسلامی برای آزادی ملت های مسلمان دربند از سلطه جابران.

مادرم، پدرم، برادران وخواهران و دوستان و آشنایان! مرا عفو نمایید و ببخشید و حلال کنید که شاید خداوند از من در گذرد.

من به شماها خیلی آزار رساندم و باعث ناراحتی های زیادی شدم.

خطاب به مادر و پدر، برادران و خواهران و دوستان و آشنایان: مادرم! تو با بینش اسلامی من را به قرآن و اسلام آشنا کردی و زحمت ها کشیدی و برای تربیتمان از هیچ فروگذار نکردی.

خداوند ان شاءالله اجر بسیار به شما ارزانی دارد.

پدرم! هیچ وقت فشارها و سختی هایی را که در زندگی متحمل می شدی را فراموش نمی کنم و اصرارهای تو را برای آشنایی با احکام اسلامی همواره به خاطر دارم.

خداوند به شما اجر عظیم عطا فرماید.

برادران و خواهران! همه بر من حق دارید؛ خداوند همیشه شما را در اسلام ثابت قدم بدارد.

از شهادتم ناراحت نباشید که این آرزوی همیشگی من بود که اگر خداوند قبول فرماید و من لیاقت آن را داشته باشم، عمرم را به لحظه لحظه های عمر امام بیفزاید و جانم را فدای جانش نمایم.

برادران و خواهرانم! بچه ها را به خوبی تربیت کنید که ان شاءالله می کنید و فقط به اسلام فکر کنید و درراه خدا قدم بردارید.

کسانی که به انقلاب اسلامی و امام اعتقادی ندارند در تشییع جنازه ام شرکت نکنند.

در شهادتم گریه و زاری نکنید و افتخار کنید که پدر و مادر شهید هستید و لباس سیاه نپوشید؛ بلکه لباس سفید و نو را بر تن کنید که شب شهادتم شب دامادی ام می باشد.

توصیه می کنم به همه خانواده های دوستان و آشنایان که از راه اسلام و امام منحرف نشوند و ازهر گونه تهمت و ناسزا نهراسید و ثابت قدم باشند.

از پدر، مادر، برادران و خواهرانم، از دوستان و آشنایان، حلالیت می طلبم و ازهمه تقاضای عفو و بخشش دارم تا شاید خدا هم عفوم نماید؛ دیدار به روز قیامت.

خدایا خدایا تو را به جان زهرا تا انقلاب مهدی -عجل الله تعالی فرجه- خمینی را نگه دار.


شرح شهادت از زبان مادر شهید :

حاج مهدی برای آخرین بار قبل از اعزام به سوریه به خانه من آمد و گفت: برای آموزش به یزد می روم و خیلی زود برمیگردم. ما هم با خیال راحت خداحافظی کردیم و رفت. بعدها یکی از همرزمانش از زبان مهدی نقل می کرد برای اینکه اشک های مادرم را نبینم و پاهایم سست نشود از او خداحافظی نکردم.

یک روز مهدی زنگ زد و گفت: یک عملیات مهمی در پیش است و ما باید به خط مقدم برویم، اگر برگشتم که میرسم خدمتتان اما اگر برنگشتم از شما می خواهم که در فراق من گریه نکنید، مراقب دخترم باشید و با صبر خود به دشمن نشان دهید که هرگز مایه خوشحالی آن ها نمی شوید.

دوستان مهدی نقل کردند که دو تیر به پا و بازوی او اصابت کرد و خودش با زحمت جای زخم ها را بست و به پیشروی ادامه داد اما تیر سوم که به قلب او خورد باعث شهادتش شد و تا این لحظه هم خبری از جسم پاکش نیست.

مادر شهید عسگری به برخی ناملایمتی ها اشاره کرد و گفت:تمام آرزوی من بعنوان یک مادر این است که تا وقتی زنده ام یکبار دیگر فرزندم را ببینم حتی اگر پیکرش باشد، خیلی ها به گفتند پول بگیر و به داعش بده تا پیکر فرزندت را به ایران بفرستند اما بخدا قسم تا زنده ام هیچ گاه از پول بیت المال چنین کاری را انجام نمی دهم، من مهدی را به حضرت زینب(س) هدیه دادم و معتقدم که هروقت خود بانو بخواهد پیکر او را برای من می فرستد.

گاهی اوقات دختر مهدی که فیلم های پدرش را مشاهده می کند یا دختر بچه ای را در خیابان می بیند که کنار پدرش راه می رود به شدت دلتنگ و بی تاب پدر می شود و سراغ مهدی را از ما می گیرد و ما گاهی اوقات به سختی این دختربچه را آرام می کنیم.

در این شرایط سخت متاسفانه برخی ها بی اطلاع از شرایط تصورات غلطی از حضور جوانان ما در سوریه دارند وگاها با حرف های خود زمینه تکدر خاطر خانواده شهدای مدافع حرم را ایجاد می کنند در حالی که باید بدانند فرزندان ما برای صیانت از حریم اهل بیت وامنیت منطقه به نبرد با داعش رفتند و جان خود را فدا کردند و هیچ انگیزه دیگری در بین نبوده است.

بانو معصومه قربانی بیان کرد: هیچ گاه بخاطر پسر بزرگم زین العابدین که در دفاع مقدس شهید شد از هیچکس کمک نخواستم و به بنیادشهید هم مراجعه نکردم و اکنون هم که سه سال از شهادت حاج مهدی می گذرد هیچ انتظاری از کسی ندارم جز این که گاها زخم زبان نشنویم. من با افتخار فرزندانم را تقدیم به پیشگاه اهل بیت(ع) کرده ام و هیچ گاه از کسی انتظار حمایت نداشتم چون می دانم  مهدی نیز اکنون در محضر حضرت زینب(س) حال خوبی دارد.

 

 

 

 

مرکز نیکوکاری
جهادی
هیئت نوجوانان
خادمین
کتاب خانه
پیروان عترت
انصارالقیامه
مزار شهدا
دارالقرآن